روند رو به رشد پرخاشگری در کودکان

نویسنده: روزبه فلاح |
۲۶ آذر ۱۴۰۴
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه
پرخاشگری در کودکان، بهویژه در سنین ۳ تا ۱۱ سال، اغلب نشانهی دشواری در تنظیم هیجان است نه «بدرفتاری». این مقاله با تفکیک خشم از رفتار پرخاشگرانه، عوامل زیستی، خانوادگی و محیطی را بررسی میکند و نشان میدهد سبک فرزندپروری نقش کلیدی دارد.
مقدمه
بحران نوظهور پرخاشگری در کودکان و لزوم مداخله علمی
- نتایج تحقیقات بالینی و آمارگیریهای سلامت روان در سطح جهانی، بر لزوم توجه ویژه به مدیریت هیجانات و رفتار کودکان، بهویژه در بازه سنی حساس ۳ تا ۱۱ سال، تأکید دارند. پرخاشگری در کودکان، نه تنها آرامش خانواده را سلب میکند، بلکه در مسیر رشد اجتماعی و تحصیلی کودک، اختلالات جدی ایجاد مینماید. آنچه این مسئله را حادتر ساخته، آمار نگرانکنندهای است که حاکی از افزایش قابل توجه میزان پرخاشگری در سالهای اخیر است. بر اساس گزارشهای علمی، در حالی که پیش از سال ۲۰۱۹ شیوع پرخاشگری در این گروه سنی حدود ۸٪ تخمین زده میشد، رویدادهایی نظیر همهگیری جهانی و تغییرات سبک زندگی، این آمار را به ۱۵٪ افزایش داده است. این ارقام، زنگ خطری جدی را به صدا در میآورند و متخصصان را وادار به ارائه راهکارهای مبتنی بر شواهد برای مقابله با این پدیده میسازند.
- هدف از نگارش این مقاله، ارائه یک چارچوب عملی و علمی، برگرفته از اصول روانشناسی رشد و یافتههای متخصصان بالینی، برای درک عمیق علل و اجرای مؤثر راهکارهای تعدیل پرخاشگری در کودکان است. در این مسیر، وفاداری کامل به چهارچوب و مفاهیم اصلی منبع مورد نظر (محتوای آموزشی متخصص) حفظ گردیده و در هر بخش، جهت تقویت بنیان علمی و دستیابی به عمق تحلیلی مورد نیاز، از دانش تخصصی و اصول آزمایششده در روانشناسی استفاده شده است.

بخش اول: تمایز مفهومی؛ از خشم تا عمل پرخاشگرانه
- یکی از نخستین گامهای اساسی در درک این پدیده، تمایز دقیق میان مفهوم «خشم» و «پرخاشگری» است. این دو مفهوم، اگرچه در گفتار روزمره اغلب به جای هم به کار میروند، اما از منظر روانشناسی کاملاً متمایزند.
- خشم (Anger)، یک احساس درونی، طبیعی و بنیادی است که در زمره واکنشهای هیجانی سالم انسان قرار میگیرد. این احساس، اغلب به عنوان پاسخی به تهدید، بیعدالتی، یا ناکامی بروز میکند و دارای کارکرد تطابقی است؛ بدین معنا که فرد را برای مقابله با شرایط یا ابراز نیازهایش آماده میسازد. خشم به خودی خود منفی نیست و در کنترل بزرگسالان نیز در طول هفته یا ماه، بارها تجربه میشود.
- در مقابل، پرخاشگری (Aggression)، یک عمل (Act) یا رفتار ناسالم بیرونی است. پرخاشگری زمانی اتفاق میافتد که فرد (کودک یا بزرگسال) در پی احساس خشم یا ناکامی، خودآگاه یا ناخودآگاه، تصمیمی برای انجام رفتاری میگیرد که هدف آن آسیب رساندن (فیزیکی، کلامی یا روانی) به دیگران، محیط (اجسام) یا حتی خود است. پرتاب کردن اشیا، فریاد زدن، کتک زدن یا در کوبیدن، همگی نمونههایی از پرخاشگری رفتاری محسوب میشوند.
- تفسیر علمی تکمیلی: از منظر نظریه ارزیابی شناختی (Cognitive Appraisal Theory)، تبدیل خشم (هیجان) به پرخاشگری (رفتار) از طریق فیلترهای شناختی انجام میشود. در کودکان، به دلیل عدم بلوغ کامل قشر پیشپیشانی (PFC) که مسئول کنترل تکانه و تنظیم هیجان است، فرآیند «کنترل خشم» مختل شده و اغلب به «رفتار پرخاشگرانه» منجر میشود. بنابراین، هدف اصلی مداخلات، آموزش مهارتهایی است که به کودک کمک کنند تا خشم خود را از مجاری سالمی هدایت کند و از تبدیل آن به عمل پرخاشگرانه جلوگیری نماید.
بخش دوم: کالبدشکافی عوامل چندوجهی پرخاشگری (Etiology)
- پرخاشگری یک پدیده تکعاملی نیست، بلکه حاصل تعامل پیچیدهای از عوامل زیستی، محیطی، تربیتی و روانپزشکی است. متخصصان بالینی، سه حوزه اصلی را به عنوان ریشههای پرخاشگری معرفی میکنند که در ادامه با جزئیات علمی و مستدل بررسی خواهند شد:
۱. عوامل زیستی و خلقوخوی (Temperament and Genetics)
عوامل زیستی شامل خلقوخو (Temperament) و زمینه ژنتیکی کودک هستند. خلقوخو مجموعهای از ویژگیهای رفتاری است که از بدو تولد وجود دارد. بر اساس مدلهای علمی، برخی کودکان دارای خلقوخوی «دشوار» یا «تحریکپذیر» هستند؛ بدین معنا که آستانه تحمل پایینتری در برابر هیجانات شدید دارند و سریعتر عصبانی میشوند. این ویژگیها که در ژنتیک فرد ریشه دارند، نقش زمینهساز یا مستعدکننده را ایفا میکنند؛ یعنی ریسک پرخاشگری را بالا میبرند اما عامل اصلی و تعیینکننده نیستند. تفسیر علمی تکمیلی: مطالعات در حوزه اپیژنتیک و روانشناسی رشد نشان میدهند که اگرچه یک کودک ممکن است با خلقوخوی تحریکپذیر متولد شود، اما محیط و سبک فرزندپروری تعیینکننده اصلی هستند. اگر والدین، آگاهانه از سبک تربیتی قاطعانه، ملایم و سازگار استفاده کنند، میتوانند ویژگیهای خلقوخوی دشوار کودک را «تعدیل» کرده و تنظیم هیجان (Emotional Regulation) را به او بیاموزند. این اثبات میکند که تأثیر محیط بر ژنها، قویتر از تأثیر صرف ژنها در تعیین سرنوشت رفتاری است.
۲. عوامل خانوادگی و سبک تربیت (مهمترین ریشه)
بر اساس یافتههای متخصصان، مهمترین علت پرخاشگری در کودکان، به حوزه خانواده و سبکهای تربیتی مرتبط است. این دسته خود شامل چندین زیرمجموعه است که همگی از طریق فرآیند «یادگیری اجتماعی» عمل میکنند: الگوی پاسخ خشن و یادگیری مشاهدهای: اگر کودک در فضایی رشد کند که پرتاب کردن اشیا، داد زدن، یا کوبیدن در به عنوان یک «واکنش نرمال» به تنش یا ناکامی تلقی شود، کودک به واسطه نظریه یادگیری اجتماعی (Social Learning Theory) آلبرت بندورا، این رفتارها را اکتساب کرده و تقلید میکند. والدین، نخستین و قدرتمندترین الگوها هستند. بیثباتی و ناسازگاری والدین: رفتار دوگانه و غیرقابل پیشبینی در تربیت، مثلاً مجاز دانستن یک خطا در روز دوشنبه و تنبیه شدید برای همان خطا در روز سهشنبه، باعث ایجاد بلاتکلیفی و ناامنی عاطفی در کودک میشود. ناسازگاری، سیستم پاداش و تنبیه را در ذهن کودک مختل کرده و سطح اضطراب و پرخاشگری او را افزایش میدهد. سختگیری و تنبیه مطلق: چارچوبهای تربیتی سفت و سخت، غیرقابل انعطاف، و مبتنی بر تنبیه، باعث سرکوب خشم میشود. خشم سرکوبشده معمولاً به صورت پرخاشگری غیرمستقیم، نافرمانی یا طغیانهای شدیدتر در آینده بروز مییابد. نظارت ناکافی (سبک غفلتگونه - Neglectful Parenting): والدینی که نظارت کمی بر فعالیتها و رفتار کودک دارند و در دسترس نیستند، محیطی را فراهم میکنند که در آن رفتارهای پرخاشگرانه بدون بازخورد یا محدودیت، تثبیت میشوند. توجه بیش از حد و برآورده ساختن دائمی درخواستها: کودکی که دائم «بله» میشنود و خود را همیشه در مرکز توجه میبیند، تحمل ناکامی (Frustration Tolerance) پایینی پیدا میکند. این کودکان با شنیدن اولین «نه» یا مواجهه با محدودیت (مانند نوبت در بازی یا عدم توانایی خرید یک اسباببازی)، قادر به مدیریت هیجان خود نیستند و به سرعت به سمت پرخاشگری سوق پیدا میکنند. توجه بیشتر به خواهر یا برادر: برانگیختن حسادت و رقابت میان فرزندان، بهویژه در دوران حساس (مانند تولد نوزاد جدید یا تمرکز بر آموزش فرزند بزرگتر)، باعث ایجاد خشم و پرخاشگری تلافیجویانه در کودکی میشود که احساس میکند توجه و منبع عاطفی والدینش کم شده است.
۳. عوامل محیطی و یادگیری اجتماعی بیرونی
علاوه بر خانواده، محیط بیرونی نیز از طریق الگوهای یادگیری اجتماعی، بر پرخاشگری تأثیر میگذارد: همسالان و گروه دوستی: اگر کودک با همسالان پرخاشگر در تعامل باشد (در محله، مهد کودک، یا مدرسه)، احتمال اینکه رفتار پرخاشگرانه را به عنوان یک راهکار مؤثر برای رسیدن به هدف (مثلاً تصاحب یک اسباببازی) بیاموزد، افزایش مییابد. رسانه و بازیهای خشونتآمیز: قرار گرفتن مداوم در معرض محتوای رسانهای یا بازیهای ویدئویی حاوی خشونت و پرخاشگری، منجر به پدیدهای به نام «حساسیتزدایی» (Desensitization) میشود. در این حالت، کودک به تدریج نسبت به رنج و آسیب دیگران بیتفاوت شده و پرخاشگری را به عنوان یک هنجار یا ابزاری موجه میپذیرد. استرسهای اقتصادی و اجتماعی: فشارهای مالی بر والدین، مستقیماً از طریق افزایش تنش در محیط خانه (خشونت کلامی والدین با یکدیگر یا با کودک) و بیحوصلگی ناشی از استرس، زمینه را برای پرخاشگری فرزند فراهم میسازد.
۴. عوامل روانپزشکی و اختلالات همبود
درصد کمی از موارد پرخاشگری، ریشه در اختلالات روانپزشکی دارند. اختلالاتی نظیر اختلال سلوک (Conduct Disorder)، اختلال نقص توجه/بیشفعالی (ADHD)، یا اختلالات اضطرابی، میتوانند منجر به افزایش تکانشگری (Impulsivity) و رفتارهای پرخاشگرانه شوند. نکته تأکیدی متخصص: تأکید بر این است که والدین در ابتدا بر اصلاح سبکهای تربیتی تمرکز کنند (علت دوم) و تنها در صورتی که با وجود اصلاحات، پرخاشگری شدید و مکرر است، به احتمال اختلالات روانپزشکی فکر کرده و حتماً با متخصص مشورت نمایند.
بخش سوم: راهکارهای مدیریت بحران و مداخله فوری
- مواجهه با لحظه اوج پرخاشگری (مانند جیغ زدن، کتک زدن، یا پرتاب اشیا) نیازمند مجموعهای از اقدامات سریع و آگاهانه است که وضعیت را از فاز هیجانی شدید خارج کرده و از آسیب جلوگیری نماید. این اقدامات شامل پنج گام کلیدی هستند:
۱. حفظ آرامش و تنظیم مشترک هیجان (Co-Regulation)
اولین و مهمترین قدم، حفظ آرامش کامل والد است. کودک در بحران پرخاشگری، در حالت «فرار یا مبارزه» قرار دارد و قشر منطقی مغز او از کار افتاده است. داد زدن یا عصبانیت والد در پاسخ به خشم کودک، تنها سطح هیجانات را بالا برده و وضعیت را بدتر میکند. والد با حفظ لحن آرام و صدای ملایم، در واقع در حال ارائه یک الگوی «تنظیم مشترک هیجان» (Co-Regulation) است؛ بدین معنا که سیستم عصبی سمپاتیک برانگیخته کودک، از طریق آرامش سیستم عصبی والد، شروع به فرونشستن میکند.
۲. اعتباربخشی به احساسات، نه رفتار (Validation)
بلافاصله پس از اطمینان از آرامش، باید با یک جمله کوتاه و مهربان، احساس کودک را تأیید کرد: «میفهمم خیلی عصبانی شدی عزیزم» یا «میدونم الآن خیلی ناراحتی». این اعتباربخشی، به کودک میآموزد که هیجاناتش طبیعی و پذیرفتنی هستند. این تکنیک، که در چارچوب مربیگری هیجانی (Emotion Coaching) میگنجد، برای کودک حکم یک پل ارتباطی را دارد که او را از حالت طغیان احساسی به سمت پذیرش رهنمون میسازد.
۳. ایمنسازی محیط و جلوگیری از آسیب
در بحران، وظیفه اصلی والد، ایمنسازی فوری محیط است. این شامل دور کردن اشیای خطرناک، جدا کردن کودک از قربانی احتمالی (خواهر/برادر/دوست)، یا انتقال کودک به یک فضای آرام و ایمن است. این اقدام نه تنبیه، بلکه محدودسازی فیزیکی رفتار خطرناک است تا کودک و دیگران از آسیب در امان بمانند.
۴. اعمال محدودیت قاطعانه بر رفتار
پس از تأیید احساس (گام ۲)، باید محدودیت بر رفتار اعمال شود: «عزیزم، میفهمم عصبانی هستی، اما ما حق نداریم چیزی پرت کنیم» یا «ناراحتیات را درک میکنم، ولی اجازه نداری برادرت را هل بدهی». این تمایز حیاتی، به کودک پیام میدهد که: احساس تو خوب است، اما شیوه ابراز تو پذیرفته نیست.
۵. پرهیز مطلق از تنبیه و تحقیر
در لحظات بحران، هرگونه تنبیه، داد زدن، مقایسه کردن، یا تحقیر کلامی («چقدر لوسی»، «حق نداشتی») باید به طور کامل کنار گذاشته شود. تحقیر، نه تنها پرخاشگری را متوقف نمیکند، بلکه ریشه عزت نفس کودک را تضعیف کرده و به او میآموزد که در هنگام ضعف و خشم، مورد پذیرش نیست.

بخش چهارم: برنامه درمانی بلندمدت و نقش مهارتآموزی
- مدیریت پرخاشگری، یک ماراتن است نه یک دوی سرعت. برای تعدیل ریشهای این رفتار، یک برنامه جامع چندماهه که بر تقویت مهارتهای کودک و اصلاح سبک زندگی خانواده تمرکز دارد، ضروری است.
- الف) آموزش چهار مهارت حیاتی به کودک
- باید به کودک حداقل چهار مهارت شناختی و رفتاری را آموخت تا ابزارهای لازم برای مدیریت هیجان را در اختیار داشته باشد:
۱. شناخت احساسات (Emotion Recognition):
کودک باید بتواند احساسات خود را شناسایی و نامگذاری کند (مثلاً «من اکنون عصبانی هستم»، «من ناامید شدهام»، «من ترسیدهام»). این مهارت که به آن دانهبندی هیجانی (Emotional Granularity) میگویند، به کودک کمک میکند تا به جای واکنش رفتاری خام، از ابزار زبان برای درک وضعیت درونی خود استفاده کند.
۲. مهارت کنترل خشم (سه گام کلیدی):
باید یک الگوریتم ساده برای مهار خشم به کودک آموزش داده شود (مانند تکنیک لاکپشت): توقف (Stop): در لحظه خشم، فعالیت را متوقف کن. تنفس (Breathe): یک یا چند تنفس عمیق و آرام انجام بده. بیان کلامی (Talk/Self-Talk): یک جمله کلیدی بگو (مثلاً «من نیاز دارم تنها باشم» یا «دارم عصبانی میشم»). این گامها، یک وقفه (Timeout) لازم را در مدار هیجانی مغز ایجاد میکنند.
۳. مهارت حرف زدن و گفتگو (بیان جرأتمندانه):
کودک باید بیاموزد که به جای هل دادن، پرت کردن، یا جیغ کشیدن، از زبان برای ابراز نیاز و احساس استفاده کند. آموزش استفاده از «من» جملهها (I-Statements) (مثلاً «من ناراحت میشوم وقتی اسباببازیام را بدون اجازه برمیداری») به کودک کمک میکند تا جرأتمندانه (Assertively) رفتار کند نه پرخاشگرانه.
۴. مهارت حل مسئله (Problem Solving):
باید به کودک آموخت که مسائل تکراری (مانند نوبت بازی یا اختلاف با خواهر و برادر) را به صورت سیستماتیک با والدین در میان بگذارد. این مهارت شامل شناسایی مشکل، طوفان فکری برای راهحلها، انتخاب بهترین راهحل و اجرای آن است. این کار به او اعتماد به نفس میدهد که مشکلات، با ابزارهای شناختی قابل حل هستند نه با نیروی فیزیکی.
- ب) وظایف پیشگیرانه و الگوپردازی والدین
- نقش والدین در این برنامه بلندمدت، حیاتیتر از مهارتآموزی مستقیم است:
- الگوبرداری از کنترل خشم والد: والدین باید خودشان الگوی سالمی از کنترل خشم باشند. اگر عصبانی شدند، باید به کودک بگویند: «من الآن نیاز به ۵ دقیقه سکوت دارم تا آرام شوم. بعداً صحبت میکنیم.» این عمل، قویترین درس تنظیم هیجان برای کودک است.
- سبک فرزندپروری قاطعانه (Authoritative): استفاده از سبک قاطعانه ضروری است که ترکیبی از نظارت بالا و محبت بالا است. این سبک نه سختگیرانه (که انعطاف ندارد) و نه سهلگیرانه (که بدون چارچوب است)؛ بلکه قوانین واضح، محکم و با پیامدهای منطقی در محیطی از پذیرش و مهربانی اعمال میشوند.
- پیشگیری از موقعیتهای تحریککننده: والد با مشاهده رفتار، باید محرکهای پرخاشگری فرزندش را شناسایی کند (گرسنگی، کمخوابی، شلوغی، زمان زیاد اسکرین). با «پیشگیری»، کودک کمتر در شرایطی قرار میگیرد که نیاز به مدیریت خشم خارج از توانش داشته باشد.
- استفاده از پیامد منطقی رفتار: به جای تنبیه فیزیکی، باید از پیامدهای منطقی و مرتبط استفاده کرد: «چون اسباببازی را پرت کردی، ۵ دقیقه از بازی با آن محروم میشوی» (پیامد باید منطقی، کوتاه مدت و مستقیم با رفتار مرتبط باشد).
- تقویت رفتارهای مثبت (Differential Reinforcement): مهمترین اصل در اصلاح رفتار، توجه مثبت دادن به رفتارهای خوب است. هرگاه کودک توانست خشم خود را مدیریت کند یا خوب بازی کرد، باید با تعریف و تمجید (مانند «امروز چقدر عالی نوبت بازی را رعایت کردی») مورد تشویق قرار گیرد. این کار، با افزایش تقویت مثبت، احتمال تکرار رفتار مطلوب را بالا میبرد.
- فعالیتهای بدنی و تخلیه هیجانی: فراهم کردن امکان بازیهای پرتحرک (توپ بازی، دویدن، پریدن، ورزشهای تیمی) ضروری است. فعالیت بدنی، تنش و کورتیزول (هورمون استرس) را کاهش داده و مسیر سالمی برای تخلیه هیجانات متراکمشده در بدن کودک فراهم میکند.
بخش پنجم: خطاهای رایج والدین و تشدیدکننده پرخاشگری
- برخی واکنشهای والدین، اگرچه با نیت کنترل رفتار انجام میشوند، اما در واقع به تشدید و تثبیت پرخاشگری منجر میگردند:
- پاسخ با پرخاشگری متقابل: این چرخه معیوب، پرخاشگری را به عنوان یک «نرم رفتاری» در خانواده تثبیت میکند.
- تسلیم شدن در برابر طغیان: اگر کودک با جیغ زدن و داد کشیدن به خواسته خود برسد، مغز او یاد میگیرد که پرخاشگری یک «ابزار مؤثر» برای رسیدن به هدف است. تسلیم شدن، پرخاشگری را تقویت (Reinforce) میکند.
- نادیده گرفتن ریشههای احساسی: تمرکز صرف بر رفتار و نادیده گرفتن خستگی، گرسنگی، اضطراب یا ترس زمینهای کودک، مانع از حل مشکل اصلی میشود.
- مقایسه با دیگران: مقایسه کودک پرخاشگر با همسالان («چرا خواهرت این کار را نمیکند؟»)، تنها حس خشم، خجالت و ناکارآمدی او را افزایش میدهد.

بخش ششم: چالشهای نوین و افزایش آمار پرخاشگری
- همانطور که در آمارها مشهود است، افزایش شیوع پرخاشگری در سالهای اخیر، ناشی از تغییرات ساختاری در سبک زندگی مدرن است:
نتیجهگیری و زمان مراجعه به متخصص
- پرخاشگری در کودکان، پدیدهای پیچیده با ریشههای چندگانه است که مدیریت آن نیازمند درک عمیق از تفاوت خشم و رفتار پرخاشگرانه، و اجرای یک برنامه جامع تربیتی بلندمدت است. با تمرکز بر الگوبرداری صحیح والدین، آموزش مهارتهای شناختی به کودک، و استفاده از سبک قاطعانه تربیتی، میتوان این رفتار را به طور چشمگیری تعدیل کرد.
- با این حال، در دو حالت نیاز به مداخله تخصصی و بالینی ضروری است:
- شدت و تکرار بالا: پرخاشگری هر روزه یا چندین بار در هفته رخ دهد.
- آسیبرسانی: رفتار پرخاشگرانه منجر به آسیب جدی به خود، دیگران، یا اموال شود.
- در این شرایط، مراجعه به یک متخصص سلامت روان کودک ضروری است تا ریشههای پنهان (مانند اختلالات روانپزشکی) مورد ارزیابی قرار گیرند و یک پروتکل درمانی تخصصی (مانند CBT یا آموزش والدین) آغاز گردد. مدیریت پرخاشگری، یک تعهد خانوادهمحور است که با آگاهی علمی و صبر به ثمر میرسد.
سخن نهایی
- در پایان این بررسی جامع، لازم است تأکید کنیم که پرخاشگری در کودکان صرفاً یک چالش رفتاری زودگذر نیست، بلکه انعکاسی از دشواری در تنظیم هیجانی است که ریشه در تعامل پیچیده عوامل زیستی و محیطی دارد. در این میان، آگاهی و سبک تربیتی والدین، قدرت تعدیلکنندگی نهایی را در این معادله به دست میگیرد.
- پذیرش این مسئولیت، مستلزم تعهد مستمر به الگوبرداری سالم، آموزش فعال مهارتهای هیجانی و استفاده قاطعانه از قوانین مبتنی بر عشق و احترام است. والدین با تجهیز خود به دانش علمی و اتخاذ رویکردی صبورانه و پیشگیرانه، نه تنها بحرانهای رفتاری را مدیریت میکنند، بلکه مسیر رشد روانی سالم، تابآوری و سلامت هیجانی فرزندان خود را برای سالهای آتی هموار میسازند. کنترل پرخاشگری، در واقع سرمایهگذاری برای ساختن فردی است که در بزرگسالی، قادر به مواجهه سازنده با ناکامیها و حل مسالمتآمیز تعارضات خواهد بود.